ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
متعجبم از مردم شهرم که برای خوشبختی و نجات انتظار می کشند
نشسته اند ، بدون تلاش ، و شاید بی حرکت و ساکت
و دست بر دعا
برای ظهورمردی دست بر شمشیر تا خوشبختی را به ارمغان بیاورد
همانند دختر بچه ای چهارده ساله که منتظر آمدن مردیست سوار بر اسب سفید
تا اور را بخواند و به همسری در آورد
شاید او یک شاهزاده است
شاهزاده رویاها
و افسوس که کسی به دختران کوچکمان داستان شاهزاده را کامل روایت نمی کند
افسانه خوشبختی در خود من است
در فکر من
در اندیشه و افکارم
تا زمانی که من انسانیت را ننویسم هیچگاه خوشبخت نیستم
متن شایدم دل نوشته و بازم شاید دست نوشته کسی دیگه
زیبا پر معنا
سپاس از نظرتون