من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام
من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام

دیوانه ام

 

در باور آمدنت
در جاده های خیال
به هر سو میدوم و تورا
از هر عابر و رهگذری
می پرسم :
او را ندیدید ؟؟
همه میگویند :
"او" دیگر کیست ؟؟؟
میگویم :
اویی که شبیه هیچکس نیست
میگویند : دیوانه
و میروند . . .
.
.
.
میبینی ؟
برای خود اسم و رسمی برپا کرده ام !

. . . " دیوانه"