امروز اصلا حالم خوش نیست

امروز اصلا حالم خوش نیست

دلم می خواد بنویسم
دلم می خواد روی دیوار اتاقم نقاشی کنم
دلم می خواد پاهامو بکنم توی یه جوی آب و تا بالای سرم خیس شم
دلم می خواد بدوم بی پروا و وقتی زمین خوردم بلند بلند گریه کنم و اشک و بینیمو با لب آستینم پاک کنم
دل می خواد عاشق شم
دلم می خواد یکی رو در آغوش بگیرم و بی پروا ببوسم
اما نمی دونم چرا نمیشه

اما نمی دونم چرا نمیشه

( ثنا)

عشق یعنی

تفاوت فهم عشق به خاطر تفاوت درجات عشق است

عشق یعنی رسوایی زلیخا و خواستن هوس آلود یوسف

و گاه یعنی جوان شدن زلیخا و رسیدن به یوسف

که هر دو عشق است در دو درجه متفاوت ، اولی پست و ابتدایی که هوس میگویند و دومی پخته و زیبا که عشق ماندگار مینامند و غافل که همان عشق هوس آلود پست به عشق نایاب و ماندگار میرسد.

شاید عشق طوفانی ویران کننده باشد اما اگر نباشد قلب مثل قبرستان هزار ساله میخوابد و این یعنی نابودی انسانیت

عشق منطق نمی داند و گاه بیراه می رود و این طبیعت عشق است  اما اگر منطق بیاموزد احساس را تا زیباترین کلام هستی می برد و این یعنی خدا. (ثنا)

اینجا ادم ها یا از جهنم می ترسن یا خودشون جهنم هستن

تا قبلنا فکر میکردم اگه برم بغل کسی میرم جهنم
ولی الان از جهنم نمی ترسم
الان مردی رو نمی تونم پیدا کنم که بتونم بهش اعتماد کنم
انگار هیچ مردی وجود نداره
شایدم من پیدا نکردم
طمع هیچ بوسه ای مردونه نیست
جای غریبیه
اینجا ادم ها یا از جهنم می ترسن یا خودشون جهنم هستن