تنگل اسب

یکی از دوستان افروید سوارم منو دعوت کرد تا یه روز با اونها باشم و منم قبول کردم. آفرویدی ها شباهتها و تفاوت های زیادی با ما طبیعتگردها دارن. مثل ما طبیعت گردها گروهی میرن و همیشه چند تا ماشینی. مسیرهایی که ما پیاده میریم اونا ماشینو می ندازن تو کوه و کمر و سواره میرن. و بر عکس ما که غذامون مختصر و تو کوله هامونه ، یه آشپزخونه کوچیک توی ماشینشون دارن و خیلی مفصل می پزن و می خورن. اکثر وقت ما توی پیاده روی صرف می شه ولی اونا اکثر وقتشون به پخت و پز و  دور هم نشستن.

صبح جمع ساعت 8 رسیدیم چترود و از اونجا سوار ماشین آفروید شیدم و زدیم به کوه و کمر. مسیر روستای پای سیب بود. از بغل یکی از کوه های روستا وارد کوهستانی شدن که هیچ ماشینی نمی تونست بره جز شاسی بلند. بعضی جاها اصلا مسیری نبود و  ماشین توی سنگ های رودخونه برای خودش راه پیدا می کرد. بعضی جاهام از ترس لبه پرتگاه و ... جیغ می زدیم ولی خیلی جالب بود. حدود دو ساعت به تنگل اسب و یا دهانه ای باریک توی دل کوه با ابشاری کوچیک اما بکر و و قشنگ رسیدیم. منطقه ای که برفش دست نخورده بود و قسمت هایی  از آبشار و رودخونه یخ زده. با کمک یه طناب بالای ابشار رفتیم که مسیرش یه کم ناهموار بود چند تا ابشار کوچیک داشت و حدود نیم ساعت پیاده روی به ابشار بزرگتری می رسیدیم.

دوستان صبحانه املت و برای نهار اکبر جوجه مهمونمون کردن و جالب اینجاست که صفر تا صدش همونجا توی طبیعت بود. (10 اسفند 99)

بندر لنگه (هرمزگان)

توی بندر لنگه کمپ زدیم . تقریبا ساعت 3 صبح فشار ، مجبورم کرد که برای پیدا کردن دستشویی را بیافتم و از اونجایی که همراهانم آقا بودند روم نشد و خودم به تنهایی رفتم میانه راه دو تا سگ که یکیش بزرگ و اون یکی بزرگتر بود رو دیدم که بهم  زل زدن.  اولش گفتم اصلن هم ترس نداره و راهمو ادامه دادم ولی دو قدم نرفته سگ ها  پیش قدم شدن و یواش یواش نزدیکم شدن .اومدم برگردم که فرار کنم با سر رفتم روی زمین و پخش شدم تا به خودم اومدم دو تا سگ کنارم بودن . چشمهامو بستم و با تمام وجودم جیغ زدم  در حال جیغ زدن چشمهامو باز کردم دیدم دو تا سگ پوزشونو روی بدنم می کشن و منو بو میکنن. یکیشون نزدیک صورتم شد از ترس دستمو که می لرزید جلوی صورتم گرفتم و اون با کمال ناباوری پوزشو روی دستم کشید و شروع کرد به لیس زدن من. نمی دونم توی عالم سکته کردن از ترس بودم یا خوشحالی از اینکه گازم نگرفتن که یه سرباز از روی برجک مراقبت مرزبانی دریا صدای جیغ هامو شنیده بود و به دادم رسید. هنوزم باور نمیکنم که چرا دو تا سگ منو گاز نگرفتن. واقعا چرا؟

اما این اتفاق هر چی بود چند تا دستاورد برام داشت:

1- اینکه تا 2 روز تنهایی و سرخود جایی  نمی رفتم مخصوصا توالت... ولی خب روز سوم بازم تنهایی رفتم

2- جفت زانوهام زخم شد و تا چند روز درد می کرد.

3- شلوار کوهنوردی که تازه خریده بودم  از زانو جر خورد

4- به شعر(( تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز))  واقعا ایمان اوردم ... شاید دلیل اصلی اینکه سگها گازم نگرفتن این بود که من همیشه به سگ ها غذا می دادم و یکی از طرفدارهاشون بود. (25 دی ماه 99)

بندر بنود ( بوشهر)

بندر بنود را برای دومین بار سفر کردم اما این بار در قسمت پایین آن کمپ زدیم. ساحلی با ابی زلال و ماسه هایی روشن و درخشان. ساحل بنود یک غار زیبا هم دارد که در غروب خورشید بسیار دیدنی ست. همچنین لوکیشن فیلم محمد رسول الله در آنجا ساخته شده است. (26 دی ماه 99)

ساحل مقام (بوشهر)

شاید یکی از زیباترین ساحل های جنوب کشور بندر مقام باشد با صخره هایی منتهی به دریا

تنگه لمزون (هرمزگان)

در استان هرمزگان شهرستان بستک از توابع بندر لنگه در 5 کیلومتری شهر لمزون ، دره ای زیبا وجود دارد با آبی نسبتا زلال که دارای حوچضه هایی با عمق های متفاوت زیاد و کم و گیاهان جنوبی ، نی زار و  چندین نخل که زیبایی دره را دو چندان کرده است.قسمتی از مسیر را باید با وانت طی کرد که حدودی 5 کیلومتر است و از شروع دهنه حدودا یکساعت باید داخل تنگه پیاده وری کرد. مسیر تقریبا هموار است و در قسمت هایی نیزارهای بلند مانع رفتن می شوند که با کمی تلاش می شود از میانشان عبور کرد. در انتهای تنگه ارتفاع حوضچه ها زیاد است و باید شنا کرد بعد از دو حوضچه اخر طنابی دارد که می توان بالاتر رفت و مسیر را ادامه داد.(25 دی ماه 99)