ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روزی مجنون بر در خانه ی لیلی رفت در زد
لیلی گفت : کیست
مجنون گفت منم
لیلی درب را باز نکرد
مجنون سالها در بیابان به دنبال دلیل باز نکردن در بود و بعد از چند سال برگشت و بر در خانه ی لیلی در زد
لیلی گفت کیه
مجنون گفت : توام
و آنگاه لیلی درب را باز کرد
می نوسیم با نام و یاد تو
با تمام وجودم که از آن توست
تویی که بهترین بهانه بودنمی
ندانسته و خام مینویسم
و تو میدانی و هم میخوانی