من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام

من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام

بندر لنگه (هرمزگان)

توی بندر لنگه کمپ زدیم . تقریبا ساعت 3 صبح فشار ، مجبورم کرد که برای پیدا کردن دستشویی را بیافتم و از اونجایی که همراهانم آقا بودند روم نشد و خودم به تنهایی رفتم میانه راه دو تا سگ که یکیش بزرگ و اون یکی بزرگتر بود رو دیدم که بهم  زل زدن.  اولش گفتم اصلن هم ترس نداره و راهمو ادامه دادم ولی دو قدم نرفته سگ ها  پیش قدم شدن و یواش یواش نزدیکم شدن .اومدم برگردم که فرار کنم با سر رفتم روی زمین و پخش شدم تا به خودم اومدم دو تا سگ کنارم بودن . چشمهامو بستم و با تمام وجودم جیغ زدم  در حال جیغ زدن چشمهامو باز کردم دیدم دو تا سگ پوزشونو روی بدنم می کشن و منو بو میکنن. یکیشون نزدیک صورتم شد از ترس دستمو که می لرزید جلوی صورتم گرفتم و اون با کمال ناباوری پوزشو روی دستم کشید و شروع کرد به لیس زدن من. نمی دونم توی عالم سکته کردن از ترس بودم یا خوشحالی از اینکه گازم نگرفتن که یه سرباز از روی برجک مراقبت مرزبانی دریا صدای جیغ هامو شنیده بود و به دادم رسید. هنوزم باور نمیکنم که چرا دو تا سگ منو گاز نگرفتن. واقعا چرا؟

اما این اتفاق هر چی بود چند تا دستاورد برام داشت:

1- اینکه تا 2 روز تنهایی و سرخود جایی  نمی رفتم مخصوصا توالت... ولی خب روز سوم بازم تنهایی رفتم

2- جفت زانوهام زخم شد و تا چند روز درد می کرد.

3- شلوار کوهنوردی که تازه خریده بودم  از زانو جر خورد

4- به شعر(( تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز))  واقعا ایمان اوردم ... شاید دلیل اصلی اینکه سگها گازم نگرفتن این بود که من همیشه به سگ ها غذا می دادم و یکی از طرفدارهاشون بود. (25 دی ماه 99)



https://s16.picofile.com/file/8422853384/WhatsApp_Image_2021_01_25_at_13_57_42_1_.jpeg


https://s17.picofile.com/file/8422853484/WhatsApp_Image_2021_01_25_at_13_57_42_3_.jpeg


https://s16.picofile.com/file/8422853600/WhatsApp_Image_2021_01_25_at_13_57_42_6_.jpeg


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد