من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام
من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

من نگویم عاشقم یه ذره من دیوانه ام

عاشقی رسم خوش فرهاد بود من هنوز درمانده آه توام

روستای مادون بردسیر

روستایی از توابع لاله زار بردسیر و از دهستان قلعه عسکر می باشد. روستایی که در بهار بسیار سرسبز و در پاییز هفت رنگ است.


http://s9.picofile.com/file/8344091218/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B1%DB%B1%DB%B6_%DB%B1%DB%B4%DB%B3%DB%B3%DB%B0%DB%B9.jpg


http://s9.picofile.com/file/8344091526/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B1%DB%B1%DB%B6_%DB%B1%DB%B5%DB%B5%DB%B4%DB%B2%DB%B0.jpg


http://s8.picofile.com/file/8344091784/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B1%DB%B1%DB%B1%DB%B6_%DB%B1%DB%B4%DB%B3%DB%B0%DB%B4%DB%B5.jpg

نظرات 5 + ارسال نظر
طاهره افشاری دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 03:59 ب.ظ

سلام سمیه جان
چه وبلاگ قشنگ و پر محتوایی
آتش چرا؟؟

سرد بود روشن کردیم گرم شیم و غذامون گرم شه

مهدی جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 08:48 ب.ظ

سلام مشخصه خیلی سرد بوده ::

اره روستای سردسیره

مژگان معمارزاده پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 04:02 ق.ظ

کسی، باور نمی‌کند که چنین روستاهای سرسبز و زیبایی در استان کویری کرمان وجود داشته باشند. این روستای که هنوز بکر بودن خود را حفظ کرده در یک گودی که دورتادورش کوه است قرار گرفته. یک رودخانه زلال همچون ماری پیچان از ابتدا تا انتهای روستا در حرکت است و دو سمت این رودخانه باغهای انبوه و پردرخت وجود دارد.تابستان ها در گرم ترین ماه سال هم بهیچ عنوان نیاز به کولر و حتی پنکه وجود ندارد.توصیه می کنم از این روستا دیدن فرمایید. من عکس و فیلم های زیادی هم دارم که در صورت لزوم میتونم ارسال کنم.

خیلی سپاس گزارم که توضیحات کامل دادین
این وبلاک مختص جاهایی هست که من سفر کردم عزیزم یعنی هر جایی که اینجا گذاشتم رو رفتم
بازم ممنون

محمد دره شورزاده چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 04:11 ب.ظ

سلام
یادمه یه سالی قبل از انقلاب ماه رمضان مادون بودم. عصرها که می‌شد دعوا میشد برای دعوت از من برای افطاری! منم میگفتم میام مسجد هرچه داریم دور هم میخوریم. عبایی از پدرم به یادگار داشتم می‌انداختم شانه ام برای مردم مسئله میگفتم. یه خانم پیرزن زبر و زرنگی بود خونه ش کنار خونه صفر نامی بود. اصرار داشت من از نان تازه و گردوی او بخورم. وقتی مرا دستگیر کردند، چهار بامداد بود. همین پیرزن دنبال ماشین ژاندارمری میدوید و به دستگیری(توسط ساواک(
) من اعتراض میکرد! یادشان بخیر. هیچوقت مادون و مردمان مادون را فراموش نخواهم کرد. و ....

صالح کریم زاده پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام شما خود روستای مادون هستین یا یه روستایی بعد از مادون

سلام عزیزم من هیچکدوم
من به روستای مادون فتم و ازش دیدن کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد