ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیروز می پنداشتم با منطقی روبرو هستم که نمی فهممش
اما امروز می بینم با کودکانی سرو کار دارم که شکستن شیشه را با سنگ می آزمایند
دیروز شب ها خواب نمی رفتم و نمی دانستم چرا ؟
اما امروز شب ها از خواب می پرم و می دانم چرا
دیروز عروسکم را بغل می کردم و جای او می بوسیدم
اما امروز عروسکم را به کودکانی دادم که جای من او را ببوسند
دیروز هر شب تب می کردم و هیچکس نمی فهمید
اما امروز فقط یک بار تب کردم و همه گفتند از آنفلونزاست
دیروز لباس خر می پوشیدم و ساعت ها در کنار جاده به انتظار می ایستادم شاید بیاید خودش و یا رفیقش و یا رفیق رفیقش
اما امروز از خر بودن خسته شدم
دیروز می خواستم در کنارم بخوابید
اما امروز آرزو می کنم که راحت و آرام بخوابد
دیروز پنج شنبه ها خود را به دار می آویختم تا بتونم دوریش را تحمل کنم
اما امروز پنج شنبه ها و یک شنبه ها خود را به صلیب می کشم تا شاید فراموشش کنم
دیروز قلم به دست توان نوشتن نداشتم
اما امروز بدون قلم و برگ می نویسم
دیروز سر بر خاک گریه می کردم که چرا دوستم ندارم
اما امروز سر بر سجده می گذارم و گریه می کنم که چرا دوستش داشتم
دیروز عاشقش بودم و دوستش داشتم
اما امروز عاشقش هستم اما دیگر دوستش ندارم
از این گله ندارم که چرا عاشق من نبود شکایت من از آنست که چرا تصویر عشقم را شکست
عشقم را با دستهای خود زنده زنده خاک کردم